- پی جوری کردن
- پی جویی کردن
معنی پی جوری کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایز جستنرد پای کسی را یافتن، تفحص کردن تجسس کردن
پی گیری کردن کاری را. دنبال کردن آن را مداومت کردن بر آن
پی گم کردن مقابل پی بردن، محو کردن رد پای تا کسی بدان پی نتوان برد: رای بتدبیر پیر قلعه بپرداخت خم زد و پی کور کرد نام و نشان را. (ابوالفرج رونی)، بی نشان شدن
پی گم کردن، رد پای کسی را گم کردن، رد و اثر چیزی را گم کردن